شهید سید مرتضی آوینی

الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی،

ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی.

 

 


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
لعنت بر آل سعود
"بر آل سعود لعنت"
 
لعنت به جفا کردن شورای سقیفه
لعنت به خلافت ، به ولیعهد و خلیفه
 
لعنت به رژیمی که شده نوکر کفار
لعنت به خبیثی که شده حاکم جبار
 
لعنت به هجومی که دهد بوی خیانت
لعنت به دلاری که شده خرج جنایت
 
لعنت به تمام سلفی های سعودی
لعنت به شیوخ عرب پست یهودی
 
لعنت به نشستی که شود حاصل آن جنگ
لعنت به سران عرب خائن صد رنگ
 
لعنت به در و پیکر اسلام دروغین
لعنت به تو ای مفتی خارج شده از دین
 
لعنت به تز داعش و وهابی ملعون
لعنت به تب توطئه در لابی صهیون
 
لعنت به تو ای قاتل حجاج برائت
لعنت به تحجر ، خفقان ، ظلم و شقاوت
 
ای خصم علی سایه ی شرت بشود کم
هیهات اگر شیعه سرش را بکند خم
 
انصار خدا فاتح میدان جهادند
دل را به دل گل پسر فاطمه دادند
 
این طایفه از تیزی خنجر نهراسد
جز سرخی خون رنگ مطهر نشناسد
 
امروز اگر شیعه کمی تحت فشار است
فردا سر عدوان علی بر سر دار است
 
بمبی زدی و بر تن طفلی شرر افتاد
"با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد"

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
نماز
خیلی باحاله
 
 
ازعالمی ..پرسیدند..
بالاترین وزنه چند کیلو است. 
که یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟... 
عالم در جواب گفتن بالاترین 
وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است.که یه نفر بتواند هنگام نمازصبح  از روی خود بلند کند.
هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کند.  باید بهش گفت پهلوان.
» - رسول الله فرموده اند ترک
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فایده فرزند
عشاء : آرامش خواب را از بین میبرد.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
سلام برفاطمه(س)

سلام بر فاطمه(س)

سلام بر روشنای دیده ال طاها

سلام بر بیکران عشق در دامان هستی

ای ارتفاع خاک تا افلاک کتیبه های زندگی تو. از خطوط ازادگی ونقوش صلابت وصفا لبریز است.

وقتی طلوع کردی خورشید به کسوف نشست وماه اهی کشید از سر شرمساری تو در گاهواره انا اعطینا به بیداری کوثر بر انگیخته شدی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 20 فروردين 1394
یا صاحب الزمان(عج)

 

یا صاحب الزمان ! ...

 

یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .

شرمنده ایم .

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم .

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،

و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،

روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .

به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطر

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ،

سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .

اما ...

ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !

ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

آن کالای اندک را هم نداریم .

اما... نه ،

کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم .

دل شکسته داریم

و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم .

افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .

سفارش نامه ای هم داریم .

پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .

یا صاحب الزمان !

به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .

تو از یوسف بخشنده تری .

به فریادمان برس ، درمانده ایم .

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !

یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .

در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم :

تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .

تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .

سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم .

سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند .

سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند .

یا بقّیةالله !

خسته ایم و افسرده ،

نالانیم و پژمرده ،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری ، دیوانه مان کرده است .

اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم :

کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .

تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم

کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .

و ای کاش نسیمی از کوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است 

کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟

شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است .

کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟

و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای .

کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟

و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای .

کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

و ما شاهد آن باشیم ،

شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم :

الحمدلله رب العالمین .


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1394
قلم آغشته به خون.

قلم را آغشته به خون دل می کنم و با خط سرخ می نویسم. 

می نویسم از دلی که قرنها خون است. از دلی که قرنها داغدار است. 

می نویسم از کسی که خلوتش را داغ کربلا آتش زده، 

از کسی که نجوایش « الهی بحق الحسین » است، 

از کسی که صبح تا شب خون میگرید. آري از غریب دشت حجاز مینویسم ... 

از خیمه نشیسن دل زهراي غریب ... 

از مهدي (عجل الله تعالي فرجه) 

غریب فاطمه سلام الله علیها 

از سکوت خيس، 

از  اشکش، 

از گلوي پر از بغضش، 

از شال مشکيش، 

از « امن يجيب » خواندنش، 

از وا عما و يا ابالفضل گفتنش، 

از تنهايي شب هايش در دل صحرا و کوه ها، 

از غروب روزهايش با غم و درد، 

از جمعه شب هايش در کربلا. 

مهدي جان! 

اي آقاي خوبم، 

سخت است حتي تصور دردت در يک ثانيه. 

نمي دانم چه مي کشي وقتي در عالم ملکوت و معنا شاهد مصائب کربلايي، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي سر بريده حسين را بر نيزه مي بيني، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي بي تابي هاي عمه ات زينب را حس مي کني، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي درد و دل عمه ي سه ساله ات رقيه را مي شنوي ... 

اي به قربان صبر ايوب گونه ات، 

چه مي کشي وقتي که خون پاک علي اصغر را بر دستان به آسمان گشوده حسين مي بيني؟ 

آقا جان ذره اي از بي تابيت را حس کرده ام 

و تمام قطره هاي خون دلم به جوش آمده است، 

و حالا مي فهمم حق با توست 

اگر گفته اي شب تا صبح بر مصائب کربلا مي گريي، 

حق با توست وقتي که به انتقام خون خدا با نغمه يا لثارات الحسين بر مي خيزي. 

به اميد روزي که فرياد « انا الحق » لرزه بر اندام همه ظالمان نا حق اندازد. 

و با ظهورت در کربلا گريه و کنيم و سينه بزنيم...!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1394
"یوسف زهرا"

 

ای  یوسـف زهرا  در دل های ما نه هفت سال ، که عمـری است خشک سالی می راند.

در این دل های خشکیده، نه گل محبتی می روید، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند

و نه شقایق وصالی می شکفد.

 آن چه این دل قحطی زده را از نعمـت و خـرمی، سرشار میـکند، سرانگشت تدبیر شماست.

 

بـیا و بر دل های مـا حکومت کن، که این دیار جز به تـدبیر شما به سـامان نمیرسد.

خوشا حال آنان که چشم به راه خوبی ها نشسته اند!

چه بزرگ است پاداش آنان که به انتظار موعود جهانی روزگار می گذرانند

و چه شکوهمند است رتبه و مقام آنان که منتظر حقیقی قائم آل محمد (ص ) هستند.

 

پروردگارا ! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی،

مهر یوسف زهرا را نیز تو در دل ما بنشان.

عشقی ده جانسوز که از سوز آن، جهانی بسوزد و از آن سوزش،

شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد...!
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
اقا حرف عاشقانت رو بشنو......

مولای من!

 

در میان شیعیان شما دلهایی است که مشتاق شما هستند

میان این دلها شما غریب نیستی آقا...

دلهایی هستند که شمارا طرد نکرده اند...

دلهایی است که از شما روگردان نیستند...

دلهایی هست که صدای "هل من ناصر ینصرنی" شما را درک می کنند.

 

آقا جان!

همه این دلها در روز جمعه زانوی غم به بغل می گیرند

و "این بقیه الله" را ندبه می کنند...!

 

یا مولا!

شما غریب نیستی ب عضی ازاین دلها غریب اند...!

 

مولای من!

تو را از خودت خواستن شیرینی مناجات من است.

 

گل نرگس!

خسته ام از این هیاهوها، به کدامین جمعه پناه ببرم؟!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
درد دلی با امام زمان(عج)

من همچنان در انتظار تو هستم،

 

در میانه راه زندگی و در جاده انتظار

 

بیراهه های زیادی را رفته ام ولی هنوز گم نشده ام .

 

به بن بست های زیادی برخوردم ولی هنوز ناامید نشده ام .

 

در جنگلهای زیادی زخمی شده ام، ولی هنوز از پا نیفتاده ام .

 

دستم را به دیواره های راه میگیرم و در تاریکی غیبت‌‍‌،  پیش میروم.

 

هزاران بار زمین می خورم و دوباره زمین می خورم.

 

ولی باز میروم و به امید گرمی حضور تو برمیخیزم

 

و دوباره نرم و آهسته به پیش میروم .

 

گاهی یک راه را چندین  بار دور خود میچرخم و باز میروم و برمی گردم.

 

و گاهی ساعت ها بی حركت و ساکن خیره می مانم .

 

و در این مسیر تنها به خیال تو خوشم.

 

می دانم هنوز در ابتدای راهم.

 

جاده زندگی من سنگلاخ است و همیشه تاریک...

 

ولی هر از گاهی نوری روشن می شود

 

و راه را نشانم می دهد

 

و من تنها خسته ام از بی تو بودن

 

از تنهایی و غربت،

 

از انتظار

 

و ....
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
کتاب چهار فصل زندگی
در كتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یك از این صفحه ها، یك لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند...

گریه، دل را آبیاری می كند

خنده، یعنی این كه دل ها زنده است...

زندگی، تركیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را


"قیصر امین پور"

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 6 فروردين 1394